کاشونه

از خودم مى نویسم و فرزندى که پیش روى زندگیم در راه دارم...

کاشونه

از خودم مى نویسم و فرزندى که پیش روى زندگیم در راه دارم...

مامان یه آقاپسر

هعیییییى 

چه زود گذشت!

الان بیشتر از سه ماه از پست قبلیم میگذره... پسر خوشگلم دو روز بعد از اون تاریخ به دنیا اومد و الان توى اتاق خواب لالا کرده

خدا برامون نگهش داره خوب چیزیه

امیدوارم بچه خوبى تربیت کنیم

زایمانم عالى و بى نهایت راحت بود

انقدر همه چیز منظم و درست پیش رفت که باور نمى کردم 

قشنگترین عکساى بارداریمو توى روز آخر قبل از زایمان گرفتم درحالیکه ده دقیقه یکبار انقباض داشتم

پسر نازم ماشالله خوب غذا میخوره و الان که چندوقته دیگه دلدردهاى شبانه ش تموم شده خیلى شاد و سرحاله

البته اوضاع مالى و کار همسرى بعد از تولد پسرمون یهو خیلى به هم ریخت، در عین حال که به یه چیزى خیلى امیدوار شدیم که البته هنوز منتظریم...

یه مسافرت دوروزه کوچولو هم رفتیم که خوب بود

پسرم الان دو سه هفته ست خیلى به بازى کردن و شعر و آواز و کتاب خوندن علاقه نشون میده

واسمون جالبه عین ندیده ها بالاى سرش وایمیستادیم دوتایى شکلک درمیاوردیم فکر کنم اگه میتونست حرف بزنه میگفت برید کنار یه کم هوا بیاد

همین بازیگوشیش هم دو سه روزه باعث شده واسه شیر خوردنش تقلا کنم ولى خب حس میکنم گذرا هست

خلاصه که اوضاع ما با پسرى خوب است و با دنیا و مافیها بسیار بسیار بسیار بد است

امیدوارم خبراى خوش بیاد بیاد بیاد